ترانههای خیام اثری است تحلیلی از صادق هدایت (۱۲۸۱. ۱۳۳۰ش)، که در ۱۳۱۳ منتشر شد. هدایت مشرب فکری و ذوقی خیام را، که با آن احساس همدلی میکند ملاک اصلی تمیز رباعیات – به تعبیر خود او ترانههای – اصیل خیام از رباعیاتی اختیار کرده که سرودهی او نیست و به او منسوب داشتهاند. وی خصوصیات اصلی این مشرب و جهانبینی و شیوهی بیان آن را بر اساس ۱۳ ترانهای که در مونس الاحرار (۷۴۱ق) نقل شده و صاحبنظران ادبی در اصالت آنها تردیدی روا نداشتهاند مشخص ساخته و آن را وسیلهای مناسب و در خور اعتماد برای محکزدن ترانههای دیگر شمرده است. وی، از این طریق از مجموع رباعیات منسوب به خیام، ۱۴۳ ترانه را اصیل تشخیص و آنها را به لحاظ مضمون در هشت مقوله با عناوین راز آفرینش (۱۵ ترانه)، درد زندگی (۱۰ ترانه)، از ازل نوشته (۹ ترانه)، گردش دوران (۲۲ ترانه)، ذرات گردنده (۱۷ ترانه)، هر چه باداباد (۲۸ ترانه)، هیچ است (۷ ترانه) و دم را دریابیم (۳۶ ترانه) جای داده است. ارزش این اثر در مقدمهی نسبتاً پرمایهی آن است که با شش مجلس تصویر از «درویش نقاش» آراسته شده است. در این مقدمه، هدایت به نقد آرای متقدمان و متأخران دربارهی خیام میپردازد که از خریده القصر عماد الدين كاتب اصفهانی آغاز میشود و با مرصاد العباد، اخبار العلماء باخبار الحكماء، نزهه الارواح، تاريخ الحكما، آثار البلاد، فردوس التواریخ و متونی دیگر از این دست ادامه مییابد. در این میان تأکید هدایت بیشتر بر آرای نجم الدین رازی در مرصاد العباد است – صوفی متعصبی که خیام را دهریمذهب معرفی کرده است. هدایت نیز ـ البته با نظر مساعد ـ خیام را فیلسوفی مادی و طبیعی میداند و در دو فصل مشبع ذیل عناوین «خیام فیلسوف» و «خیام شاعر» به شرح و تحلیل آرا و بینش فلسفی و مشرب ذوقی او میپردازد. وی ترانههای او را ترجمان شکنجههای روحی انسان وصف و همچون آینهای قلمداد میکند که هر کس، ولو بیقید و لاابالی با دیدن پارهای از اندیشهها و یأسهای خود در آن تکان میخورد. در پرتو همین تأثیر است که رباعیات او در محیطها و در میان اقوام و جماعات بس گوناگون علاقهمندان و شیفتگانی پیدا کرده است. او ستایشگرانه خیام را در ردیف لوکرِس، اپیکور، شوپنهاور، شکسپیر و گوته قرار میدهد و با اشاره به بعضی ترانههای خیام روح ایرانیپرستی او را در حدی قرار میدهد که در ابن مقفع، بهآفرید، ابومسلم و بابک میتوان سراغ گرفت. هدایت بر آن است که خیام، هر چند در آثار علمی و فلسفی خود با سپر کتمان و تقیه مقام امنی برای خویش فراهم آورده، در رباعیات زیر بار ضوابط اختناقآور محیط نرفته و روح زخمخوردهی او، بیپروا و بیپردهپوشی مکنونات خود را بیرون ریخته و نمایان و آشکار ساخته است. به عقیدهی خیام، طبیعت کور و کر گردش خود را ادامه میدهد، آسمان تهی است، چرخ ناتوان است و به فریاد کس نمیرسد، قوانین تغییرناپذیر اجرام فلکی و گردش منظم ستارهها بر زندگی انسانها حاکم است و همین بینش و نگرش است که پایه و مایهی مضامین ترانههاست. هدایت جادوی کلام خیام را در فکر نافذ، نظر موشکاف، صحت منطق، وسعت قریحه، زیبایی بیان، دلفریبی آهنگ و سرشاری تشبیهات و تمثیلهای سادهی بیحشو و زواید میداند که شاعر را قادر میسازد بیواسطه به روح هر کس نزدیک شود و با او سخن گوید. وی همچنین به تأثیر این خصایصِ اندیشه و زبان و بیان خیام در شاعرانی چون خاقانی و سعدی و حافظ همچنان که در ادبیات انگلیس و آمریکا اشاره میکند. هدایت با زبان ساده و روشن خاصِ خود، که به زبان محاوره بسیار نزدیک و سرشار از تعبیرات زنده آن است به تحلیل ترانههای خیام میپردازد. وی با همین زبان و شیوهی مستقل بیان است که یکی از نمونههای بدیع نثر معاصر را در حوزهی تحقیقی و نقد پدید آورده است.
Author

Arabic:عمر الخيام Persian:عمر خیام Kurdish: عومەر خەییام Omar Khayyám was a Persian polymath, mathematician, philosopher, astronomer, physician, and poet. He wrote treatises on mechanics, geography, and music. His significance as a philosopher and teacher, and his few remaining philosophical works, have not received the same attention as his scientific and poetic writings. Zamakhshari referred to him as “the philosopher of the world”. Many sources have testified that he taught for decades the philosophy of Ibn Sina in Nishapur where Khayyám was born buried and where his mausoleum remains today a masterpiece of Iranian architecture visited by many people every year. Outside Iran and Persian speaking countries, Khayyám has had impact on literature and societies through translation and works of scholars. The greatest such impact among several others was in English-speaking countries; the English scholar Thomas Hyde (1636–1703) was the first non-Persian to study him. The most influential of all was Edward FitzGerald (1809–83), who made Khayyám the most famous poet of the East in the West through his celebrated translation and adaptations of Khayyám's rather small number of quatrains (rubaiyaas) in Rubáiyát of Omar Khayyám.'